دست نوشته های یک طلبه

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا. احزاب/39

دست نوشته های یک طلبه

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا. احزاب/39

دست نوشته های یک طلبه

خدایا! از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم. شهید بزرگوار مصطفی چمران
- خدایا! به تو پناه می برم از اینکه به خاطر تو محبوب باشم ولی تو از من بدت بیاید!

بایگانی

۳ مطلب با موضوع «اخلاقی» ثبت شده است

* وقتی فهمیدیم که تحمل زجر و سختی در دنیا برای ما حتمی است، به این نتیجه می‌رسیم که باید این زجرها و رنج‌ها را مدیریت کنیم، تا 1. در حد امکان مقدار رنج‌ها را کاهش دهیم و 2. بهترین بهره‌برداری را از تحمل رنج‌ها ببریم و 3. هدفی که برای این زجرها وجود دارد را محقق کنیم و «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَه» نشویم. یعنی این‌طور نباشد که زجرها را تحمل کنیم ولی بهره‌ای نبریم و در آخرت چیزی نصیب‌مان نشود. لذا خود ما در مقام مدیریت زجر باید برای مبارزه با هوای نفس خودمان برنامه داشته باشیم.

* برنامۀ مبارزه با هوای نفس و مدیریت کردن رنج‌ها و سختی‌ها، تنها مسیر زندگی انسان است. و مربوط به «تمام» مسیر زندگی، یعنی از ابتدا تا انتهای عمر انسان است. سایر مفاهیم، توصیه‌ها و برنامه‌ها، یا مقدمه‌ است، یا اجزائش است یا نتیجۀ این مبارزه است.

* ایمان به ما انگیزۀ مبارزه با هوای نفس می‌دهد. هدف مبارزه با هوای نفس نیز، خوب بودن، رشد استعدادها، تعادل روحی و بسیاری فواید دنیوی و اخروی و مادی و معنوی است اما هدف عالی‌تر مبارزه با هوای نفس «کسب استعداد و آمادگی برای لقاء الله» است.

* بعضی از آدم‌های مذهبی حاضرند شهوت و گناه را ترک کنند ولی حاضر نیستند در بلا و مصیبت صبر کنند. بعضی‌ها نیز حاضر هستند در بلا صبر کنند ولی حاضر نیستند گناه را ترک کنند. در صورتی که این دو باید با هم باشد تا نتیجه بدهد. چون انسان با دو بال می‌تواند پرواز کند، یکی اینکه وقتی هوسی به سراغش آمد، آن را ترک کند و گناه را کنار بگذارد و دیگر اینکه وقتی بلایی بر سرش آمد صبر کند.

* از حاج آقای دولابی(ره) می‌پرسیدند که به ما دستور العمل بدهید، ایشان می‌فرمود که دستورالعمل نمی‌خواهد فقط «بروید و راضی باشید!» چون مردم معمولاً رضایت را کم دارند. همان کارهای خوبی که انجام می‌دهیم و مراقبتی که در ترک معصیت انجام می‌دهیم اگر با چاشنیِ «رضایت» همراه باشد، به ما کمک خواهد کرد با این دو بال بالاخره از زمین جدا شویم و پرواز را آغاز کنیم.

* صبر کردن در ناملایمات هم خودش مبارزه با هوای نفس است. گاهی اوقات همین‌که آدم در مقابل سختی‌ها و ناملایمات در دل خودش نِق نمی‌زند مبارزه با هوای نفس محسوب می‌شود. گاهی اوقات انسان مشکل دارد ولی باز هم پیش خودش و خدای خودش لبخند می‌زند و این هم مبارزه با هوای نفس محسوب می‌شود و رضایت خدا را به دنبال دارد. چون خدا می‌داند که بنده‌اش چقدر دارد رنج و سختی می‌کشد ولی علی‌رغم این‌ رنج‌ها باز هم به رضای خدا راضی است و شکر می‌کند.

*امام حسینعلیه السلام در سخت‌ترین بلاهای روز عاشورا و آن موقعی که علی اصغر علیه السلام بر روی دست‌های حضرت جان می‌داد، خون علی اصغرش را به آسمان پرتاب می‌کرد و می‌فرمود: خدایا من این بلا را تحمل می‌کنم و راضی هستم (هونٌ‏ عَلَیَّ‏ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ‏ اللَّه؛ لهوف/ص117) «راضِیَةً مَرْضِیَّةً» به این می‌گویند.

 


پی نوشت:

- متن کامل راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۵۸
بسیجی طلبه
جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۲۸ ب.ظ

صبر بر مصیبت ها

در کافی شریف از امام صادق صلوات‌الله علیه نقل شده که ایشان فرمودند: «أَرْبَعٌ‏ لَا یَخْلُو مِنْهُنَ‏ الْمُؤْمِنُ أَوْ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ مُؤْمِنٌ یَحْسُدُهُ وَ هُوَ أَشَدُّهُنَّ عَلَیْهِ وَ مُنَافِقٌ یَقْفُو أَثَرَهُ أَوْ عَدُوٌّ یُجَاهِدُهُ أَوْ شَیْطَانٌ یُغْوِیهِ»؛ یعنی مؤمن از مواجهه با چهار مشکل در امان نیست و حد اقل یکی از آنها به او هجوم می‌آورد: اولین مشکل این است که برادر مؤمنش نسبت به او حسد می‌ورزد و به واسطه حسادتش باعث آزار و اذیت او می‌شود. امام علیه‌السلام می‌فرماید: این مشکل، سخت‌ترین بلایی است که یک مؤمن ممکن است در این عالم به آن مبتلا شود؛ چون مؤمن می‌تواند در مقابل حسادت و آزار و اذیت فردی غیر مؤمن، متقابلاً‌ با او برخورد کند، یا حد اقل در دل نسبت به او کینه داشته باشد؛ اما در برابر مؤمن نه تنها حق دشمنی و برخورد متقابل ندارد، بلکه باید نسبت به او با احترام رفتار کند و حتی نمی‌تواند بغض او را در دل بگیرد. از همین رو تحمل حسد برادر مؤمن از سایر بلاها سخت‌تر و مشکل‌تر است.

دومین مشکلی که ممکن است مؤمن با آن مواجه شود منافقی است که در صدد یافتن لغزش‌ها و خطاهای او است، تا روزی از آنها بر علیه او استفاده کند. سومین مشکل، دشمنی است که علناً از در جنگ با مؤمن در می‌آید. چهارمین گرفتاری انسان مؤمن هم وسوسه‌های شیطانی است که هیچ مؤمنی غیر از انبیا و معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین از آنها در امان نیست.

اگر انسان به این نکته توجه داشته باشد که همه مردم ابتلائاتی دارند، تحمل مشکلات و گرفتاری‌ها برایش آسان‌تر می‌شود. از بعضی روایات چنین می‌توان استفاده کرد که بر اساس تدبیر الهی ترفیع درجه مؤمن متوقف بر صبر بر مصائب و گرفتاری‌ها است؛ از همین‌رو خداوند مشکلاتی را برایش به وجود می‌آورد، تا او با صبر بر آنها به مقامات عالی‌تری نایل شود.

امام صادق علیه‌السلام در روایت دیگری می‌فرماید: «لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً فِی‏ جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ لَابْتَعَثَ اللَّهُ لَهُ مَنْ یُؤْذِیه‏»؛ یعنی اگر مؤمنی به تنهایی در جزیره دورافتاده‌ای زندگی کند، خدا کسی را به آن جزیره می‌فرستد، تا اذیتش کند. چرا؟ چون مؤمن باید آزموده شود؛ بر خلاف کافر که خدا وسایل خوشی‌اش را در این دنیا فراهم می‌کند؛ اما بهره‌مندی کافر از آنها در واقع عذاب املاء و استدراج است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ»؛ یعنی خدا کفار را آرام، آرام به سوی عذاب می‌کشاند، تا عذابشان سخت‌تر شود. در حالی‌که خدا برای مؤمن گرفتاری‌هایی را پیش می‌آورد، تا به وسیله آنها او را بیازماید و در نتیجه تحمل و صبر در مقابل آن‌ها درجاتش عالی‌‌تر شود. از همین‌رو حتی اگر مؤمن در جزیره‌ای تنها باشد، خداوند کسی را برای آزار و اذیت او می‌فرستد.

در روایت دیگری نقل شده است: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَشَکَا إِلَیْهِ رَجُلٌ الْحَاجَةَ فَقَالَ لَهُ اصْبِرْ فَإِنَ‏ اللَّهَ‏ سَیَجْعَلُ‏ لَکَ‏ فَرَجاً قَالَ ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الرَّجُلِ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ سِجْنِ الْکُوفَةِ کَیْفَ هُوَ فَقَالَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ ضَیِّقٌ مُنْتِنٌ وَ أَهْلُهُ بِأَسْوَإِ حَالٍ قَالَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِی السِّجْنِ فَتُرِیدُ أَنْ تَکُونَ فِیهِ فِی سَعَةٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِن‏» ؛ یکی ز اصحاب امام صادق صلوات‌الله‌علیه نقل می‌کند: روزی خدمت امام علیه‌السلام نشسته بودیم. کسی آمد و از سختی‌ها و گرفتاری‌های زندگی‌اش گلایه کرد. حضرت ابتدا در پاسخ او فرمودند: صبر کن! ان‌شاءالله خدا برایت فرجی می‌رساند. اما بعد از مقداری تأمل پرسیدند: وضع زندان کوفه چگونه است؟ گویا آن شخص متوجه نشد که قصد امام از این سوال چیست. لذا در پاسخ، عرض کرد: جای بسیار بدی است؛ محلی بسیار تنگ، کثیف و متعفن است که زندانیان آن در بدترین حالات گرفتارند. امام علیه‌السلام هم به او فرمودند: توجه داشته باش! تو در واقع در زندان هستی؛ آیا توقع داری در زندان به تو خوش بگذرد؟ مگر نشنیدی که دنیا زندان مؤمن است؟ دنیا همین است؛ توقع نداشته باشید مثل بهشت باشد.

در بعضی از روایات نقل شده است: بلا به اندازه ایمان است؛ هر کس ایمانش قوی‌تر و محکم‌تر باشد، بلایش بیشتر است. پس اگر بلا و گرفتاری‌تان زیاد است، نگران نباشید. این، نشانه زیاد بودن ایمان‌تان است. در روایت دیگری امام صادق صلوات‌الله علیه فرمودند: «إِنَّ عَظِیمَ‏ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِیمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُم؛مزد و پاداش فراوان با بلای زیاد توأم است و خدا هیچ مردمی را دوست نمی‌دارد، مگر آن‌که آنها را مبتلا می‌کند.»

دسته دیگری از روایات اختصاص به کسانی دارد که اهل ولایت اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین هستند. البته بر این گروه مؤمن هم اطلاق می‌شود؛ ولی در این روایات این خصوصیت مورد تأکید قرار گرفته است. از جمله، روایتی است که در آن ابوهاشم جعفری می‌گوید روزی خدمت امام علیه‌السلام رسیده و از بدهکاری و فقر شکایت کردم. آن حضرت در پاسخ فرمودند: شما ثروت زیادی دارید. من با تعجب گفتم: من بدهی زیادی دارم و هیچ پولی برای پرداخت آنها ندارم. شما چگونه می‌فرمایید من ثروتمند هستم؟ امام باز تأکید کردند: شما ثروت زیادی دارید. امام که تعجب ابوهاشم را دیدند، فرمودند: آیا تو حاضری محبت ما را در برابر همه گنج‌های دنیا بدهی؟ ابوهاشم در پاسخ عرض کرد: به خدا سوگند حاضر نیستم همه گنج‌های عالم را به من بدهند و در مقابل محبت شما را از دست بدهم. امام هم فرمودند: پس تو چیزی داری که ارزشش از همه گنج‌های عالم بیشتر است. پس چرا می‌گویی فقیرم؟

در روایت دیگری امام باقر سلام‌الله علیه می‌فرماید: «مَا یُبَالِی‏ مَنْ‏ عَرَّفَهُ‏ اللَّهُ‏ هَذَا الْأَمْرَ أَنْ یَکُونَ عَلَى قُلَّةِ جَبَلٍ یَأْکُلُ مِنْ نَبَاتِ الْأَرْضِ حَتَّى یَأْتِیَهُ الْمَوْت‏»؛ یعنی کسی که خدا معرفت ما اهل بیت را به او داده، اگر به تنهایی بر قله کوهی زندگی کند و خوراکش فقط گیاهانی باشد که از زمین می‌رویند، نگران نباشد؛ زیرا چیزی دارد که ارزشش از همه دنیا بیشتر است.

دسته دیگری از روایات هست که سطح آنها بالاتر از این است. کسانی هستند که اگر به بلایی‌ مبتلا شوند، لازم نیست برای تسلای خاطر به آنها یادآوری شود که در آخرت اجر صبر بر این بلا را خواهند دید، یا اهل بیت ایشان را شفاعت خواهند کرد. آنها می‌گویند: ما مملوکیم؛ مالک ما خداست؛ مالک به هر صورتی که بخواهد، می‌تواند با مملوکش رفتار کند. ما حق نداریم به خدا بگوییم چگونه با ما رفتار کن. او مالک ماست؛ اگر بخواهد خوشی می‌دهد؛ بنده هم باید او را شکر کند؛ اگر هم بخواهد گرفتاری می‌دهد؛ بنده هم باید بر بلا صبر کند. جای هیچ نگرانی هم نیست. چون او حکیم است و هر گونه با بنده‌اش رفتار کند، بر اساس حکمت است. بنده باید وظیفه بندگی‌اش را انجام دهد و به بقیه امور کاری نداشته باشد.

خداوند چنین بندگانی هم دارد. اما از این عجیب‌تر بندگانی هستند که سطحشان بالاتر از این است؛ کسانی که در هنگام بلا و مصیبت با خدا عشق‌بازی می‌کنند. اگر عاشقی اسیر دست معشوق باشد، می‌خواهد اثبات کند که همه هستی‌اش را برای او می‌دهد؛ کمال لذتش در این است که سختی‌ها را در مقابل او تحمل کند تا به او اثبات کند که برای خودش چیزی قایل نیست. کسی که خدا را عاشقانه دوست دارد، می‌گوید من همه چیز را برای تو می‌خواهم؛ آرزوی من رضایت و خشنودی تو است؛ می‌گویی بلا را تحمل کن؛ چشم! چه از این بهتر؛ هر چه تو بگویی، همان را انجام می‌دهم؛ چرا؟ چون تو دوست داری؛ من می‌خواهم بگویم دوستت دارم. هم‌چنان‌که امام صادق علیه‌السلام در روایتی کسانی را که خدا را عبادت می‌کنند به چند دسته تقسیم کرد و فرمود: بعضی خدا را از ترس عذاب عبادت می‌کنند؛ گروهی نیز امید به ثواب بسته‌اند؛ «لَکِنِّی أَعْبُدُهُ‏ حُبّاً لَه‏»؛ من خدا را پرستش می‌کنم، چون او را دوست دارم. عاشق در برابر کاری که برای معشوق انجام می‌دهد، مزد نمی‌خواهد.

بعضی از بندگان خدا این‌گونه‌اند که در مقابل تحمل بلا و مصیبت‌ها فقط با خدا معاشقه می‌کنند و می‌گویند: خدایا، ببین؛ من این بلا را به خاطر تو تحمل می‌کنم. سیدالشهدا علیه‌السلام پس از آن که تیر سه شعبه را از گلوی حضرت علی‌اصغر کشیدند، مقداری از خونی را که از گلوی طفل شیرخواره جاری شده بود، به آسمان پاشیدند و قدری از آن هم به محاسنشان مالیدند و فرمودند: آن چه این مصیبت را بر من آسان می‌کند این است که در برابر دیدگان خدا این مصیبت بر من نازل شد؛ «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ‏ بِعَیْنِ‏ اللَّه‏»؛ معشوق من می‌بیند که من برای او چه می‌کنم؛ من چیزی دیگری نمی‌خواهم.1


پی نوشت:

1- فرازهایی از سخنان علامه مصباح یزدی (دامة عزه)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۲۸
بسیجی طلبه
جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۳۷ ب.ظ

تکبّر

- «الله اکبر» که در ابتدای نماز است و مهمترین جایی است که باید حضور قلب در آن داشته باشی، باز هم صحبت از کبریایی خدا است و اشاره به ذلتی دارد که ما در مقابل خدا داریم. این مطلب را خیلی باید با خود تمرین کنیم که من باید پیش خدا ذلیل شوم. عرفا از این مطلب با عبارت «فناء فی الله» یاد می‌کنند. فناء فی الله یعنی نهایتِ ذلت و فروتنی در مقابل پروردگار عالم.

- زشتی کلمه تکبر در مورد خدا وجود ندارد و خداوند رسماً خودش را متکبر معرفی می‌کند. خداوند با ما رابطه کبریایی دارد و ما رابطه ذلیلانه با خدا داریم. اولین بیماری‌ای که ما باید در خودمان از بین ببریم، تکبّر است و فلسفۀ همه رنج‌ها و اذیت‌هایی که در مسیر مبارزه با نفس تحمل می‌کنیم، تذلل نهایی نفس است.

- مبارزه با تکبر بسیار مهم است، چون ابلیس هم فقط یک‌بار به خدا گفت: نه! خدا در موردش فرمود: او تکبر کرده و جزء کافران است «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»(بقره/34). همچنین قرآن در مورد کسی که دعا نمی‌کند، می‌فرماید تکبر کرده است: «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ»(غافر/60) (امام سجاد(ع) در شرح این آیه می‌فرماید: فَسَمَّیْتَ دُعَاءَکَ عِبَادَةً، وَ تَرْکَهُ اسْتِکْبَارا؛ دعای 45صحیفه سجادیه) علی‌رغم این تکبری که مورد تصریح قرآن است، اغلب کسانی که متکبر هستند، باور نمی‌کنند که متکبر هستند. به علاوه تکبر، روزانه رشد می‌کند و به راحتی نمی‌توان آن را از بین برد.

- مهمترین برنامه تربیتی برای اینکه انسان تکبری در مقابل خدا نداشته باشد نماز است و مهمترین ذکر نماز، الله اکبر است. با یادآوریِ کبریایی خدا باید با تکبر خودت مبارزه کنی و الا با قربان صدقه رفتن برای خدا و گفتنِ اینکه «خدایا من دوستت دارم و ...» نمی‌توان تکبر را از بین برد. یک متکبر باید تکبر ما را از بین ببرد و با تکبر خدا است که تکبر ما از بین می‌رود.  

                                           


 

پی نوشت:

- برگرفته از سایت بیان معنوی ناشر آثار استاد پناهیان 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۳۷
بسیجی طلبه